سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاه هشتم

http://www.daralaujam.com/mahmood/montda/1429/shaban3/l02.jpg

 

 

 

آیت‌الله اراکی فرمود: شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت.  پرسیدم: چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت: خیر! 
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت: نه. 
 با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟ جواب داد: هدیه مولایم حسین است! گفتم چطور؟

با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم می‌رفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم: 
میرزا تقی خان! 2 تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد ... آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.


[ دوشنبه 89/10/6 ] [ 7:19 عصر ] [ م حجت ]

شبث بن ربعی در جریان نبرد در کربلا خودی نشان نداده است و با توجه به سخنی که پس از شهادت مسلم بن عوسجه در حین جنگ بیان داشته، می‌توان به این نتیجه رسید که این چهره منافق سیاسی‌کار که احساس می‌کرد اوضاع همیشه به کام یزید و عبیدالله زیاد نخواهد بود، به‌گونه‌ای رفتار کرده است که در صورت تغییر شرایط، بتواند فشار و زور عبیدالله را توجیه حضور خود در کربلا کند و از سوی دیگر با عدم‌رویارویی با امام حسین(ع) و یارانش و نیز تمجید از مسلم بن عوسجه برای خود آبرویی کسب کند؛ هدفی که به نظر می‌رسد پس از فاجعه کربلا بدان نائل گشته است.

مورخان روایت کرده‌اند که چون خبر شهادت مسلم بن عوسجه در میان لشکر ابن‌زیاد انتشار یافت، گروهی ابراز شادمانی کردند، اما ناگاه شبث بن ربعی تاب نیاورده فریاد زد: «وای بر شما، مادرانتان به عزایتان بنشینند. شما کسان خود را به‌دست خود می‌کشید و خویشتن را برای دیگران خوار و ذلیل می‌کنید! آیا از کشتن مسلم بن عوسجه خوشنود شده‌اید؟ به خدا سوگند جایگاه معنوی او در میان مسلمانان بسیار ارجمند است. من در جنگ آذربایجان به چشم خود دیدم شش تن از مشرکان

را کشت.»
پس از پایان جنگ در کربلا و بازگشت کوفیان به شهر کوفه، چون در آغاز عبیدالله زیاد سرمست از پیروزی بود و بر اوضاع شهر تسلط داشت، شبث به تناسب موقعیت، مسجد خود را به شکرانه قتل امام حسین(ع) تجدید بنا کرد.
در پی قیام مختار به خونخواهی امام حسین(ع)، به نقلی شبث بن ربعی به او پیوست و حتی ریاست شرطه را در حکومت مختار بر کوفه به دست گرفت و از کسانی شد که خون امام حسین(ع) را مطالبه می‌کردند!

باید از مختار که با ادعای خونخواهی امام حسین(ع) قیام کرد، بعید باشد کسی را که فرمانده پیادگان سپاه عمر سعد در کربلا بوده، تا این حد به خود نزدیک کرده باشد و از سوی دیگر با توجه به تحلیلی که از عملکرد شبث در فاجعه کربلا بیان شد، احتمال می‌رود که وی توانسته باشد مختار را نیز فریب دهد و خود را در دستگاه مختار مقرب سازد. به هر روی، آن‌چه مسلم است این‌که شبث تا پیش از شورش اشراف کوفه بر ضد مختار که وی در آن نقش اساسی داشت، نه‌تنها مورد تعقیب و بازخواست مختار واقع نشد، بلکه ظاهرا مورد احترام وی نیز بوده است.

مختار به هنگام حکومت خود در کوفه، ایرانیان مقیم این شهر را به خود نزدیک کرد و به اتکای آن‌ها قدرت خویش را گسترش داد. از این اقدام مختار، اشراف کوفه به‌شدت آزرده‌خاطر شدند و شبث را به نمایندگی خود نزد مختار فرستادند تا در این باره با او سخن بگوید. مختار خواسته‌های شبث را پذیرفت، ولی اشراف کوفه که شبث نیز در میان آن‌ها بود، همچنان ناراضی بودند تا این‌که به هنگام خروج سپاه مختار به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر برای مقابله با سپاه شام، با سوءاستفاده از غیبت سپاه، بر ضد مختار شورش کردند. در این توطئه، شبث بن ربعی همراه با شمر بن ذی‌الجوشن و محمد بن اشعث بن قیس از فرماندهان اصلی اشراف شورشی بودند. شورشیان موفق شدند بر نیمی از کوفه دست یابند و حاضر به پذیرش مصالحه مختار که می‌خواست همه شرایط آنان را بپذیرد، نبودند.

مختار از سویی با آنان مذاکره می‌کرد و از سوی دیگر در پی ابراهیم بن مالک اشتر فرستاد تا با سپاه بازگردد و شورش را سرکوب کند. شبث بن ربعی که بر عزل مختار و خروج او از کوفه اصرار داشت، در پی انتشار خبر بازگشت ابراهیم بن مالک اشتر، به سرعت تغییر موضع داد و پسر خود عبدالمؤمن را نزد مختار فرستاد و پیغام داد که «ما از عشیره تو و دست راست تو هستیم. به خدا سوگند با تو نبرد نمی‌کنیم و از این بابت به ما اطمینان داشته باش.» مختار که متوجه فرصت‌طلبی‌های شبث شده بود، به درخواست او وقعی ننهاد و ابراهیم بن مالک را به مقابله او اعزام داشت. ابراهیم نیروهای شبث را درهم شکسته و پراکنده ساخت.

پس از شکست این شورش بود که مختار موقعیت را برای کشتار قاتلان امام حسین(ع) مناسب دید و به تعقیب آن‌ها پرداخت. شبث بن ربعی و شمر بن ذی‌الجوشن و تعدادی از عاملان فاجعه کربلا به‌سوی بصره گریختند. مختار گروهی را به تعقیب آن‌ها فرستاد که شمر را به هلاکت رساندند، اما شبث موفق شد به بصره فرار کند.(شبث در حالی که قبایش باز بود و بر قاطری سوار بود که دم نداشت و یک گوش آن نیز بریده شده بود و فریاد می‌زد به داد برسید، بر در قصر مصعب بن زبیر دشمن مختار در بصره درآمد. به مصعب گفتند مردی با این مشخصات بر در قصر است، مصعب گفت: آری این شبث بن ربعی است، زیرا کسی جز او چنین کاری نمی‌کند؛ بگویید وارد شود. شبث و برخی از اشراف کوفه را نزد مصعب آوردند. آن‌ها به مصعب گفتند که بر مخالفت با مختار اتفاق دارند و از او خواستند تا با کمک آن‌ها برای مقابله با مختار حرکت کند.

مصعب بن زبیر از سوی برادرش عبدالله که داعیه خلافت داشت و در مکه مستقر بود به جنگ مختار آمد. با تزلزل کار مختار در جنگ با مصعب، شبث بن ربعی ناظر بر قتل مختار به‌دست مصعب بود. اگرچه شبث در این هنگام به زبیریان پیوسته بود، اما پس از آن‌که عبدالله بن زبیر به دست حجاج بن یوسف ثقفی که از سوی عبدالملک بن مروان اموی اعزام شده بود، کشته شد و بساط حکومت زبیریان درهم پیچیده شد، با شاخه مروانی بنی‌امیه بیعت کرد و در کوفه ساکن شد و بخشی از دوران حکومت جلاد بنی‌امیه یعنی حجاج بن یوسف بر این شهر را نیز تجربه کرد.

شگفت آن‌که شبث در حکومت حجاج بر کوفه نیز دارای احترام بود و حجاج که به‌شدت سران و بزرگان کوفه را زیر نظر داشت و بسیاری از آن‌ها را به سبب تغییر مواضع و نفاق از دم تیغ می‌گذرانید، کاری به کار شبث نداشت.

سرانجام شبث بن ربعی به هنگام حکومت حجاج بن یوسف بر کوفه در سال 80 هجری مردو به نظر می‌رسد تا زمان مرگ، موقعیت خود را در میان کوفیان حفظ کرده باشد. اگر قول طبری مبنی بر این‌که «شبث در جاهلیت شخصیتی بوده است» صحیح باشد، چنان‌چه مقارن ظهور اسلام حداقل 20 ساله بوده، با احتساب تاریخ مرگش، باید بیش از 110 سال عمر کرده باشد 


[ یکشنبه 89/10/5 ] [ 7:16 عصر ] [ م حجت ]

در منابع تاریخی از چگونگی و زمان جدایی شبث از خوارج و توبه احتمالی او و درنتیجه عدم‌حضور در جنگ نهروان چیزی ثبت نشده است، اما به نظر می‌رسد هنگامی که پیش از وقوع جنگ، سران فکری خوارج در بحث و مناظره و محاجه مقابل امیرالمؤمنین(ع) درمانده شده و درنتیجه دوسوم سپاه خوارج توبه کرده و میدان جنگ را خالی کردند، شبث نیز با زیرکی از آن‌ها کناره گرفته است. نیز احتمال دارد وقتی که متوجه کمی نفرات خود و فراوانی سپاه امیرمؤمنان(ع) شد و هلاکت خویش را مسلم دانست، مخفیانه صفوف خوارج را ترک کرده باشد.

درباره شبث از جنگ نهروان تا شهادت امیرمؤمنان علی(ع) به مورد قابل توجهی در تاریخ برنمی‌خوریم، به‌جز روایتی که در صحت آن تردید و به احتمال زیاد دروغ است و طبری و به تبع او ابن‌اثیر آن را نقل کرده‌اند. بنابراین نقل، شبث در جنگ نهروان فرماندهی جناح چپ سپاه امیرالمؤمنین(ع) را برعهده داشته است. اگر این نقل صحت داشته باشد، باز دلیلی بر فرصت‌طلبی و تغییر موضع شبث با توجه به تغییر شرایط است. آن‌چه مسلم است، شبث بن ربعی پس از جنگ نهروان مجددا به کوفه بازگشته و به‌گونه‌ای عمل می‌کرده است که حساسیت و عکس‌العمل امیرمؤمنان(ع) را بر ضد خود برنینگیزد. به نظر می‌رسد وی از خائنانی مانند اشعث بن قیس و عبدالله بن کواء که با عملکرد و سخنان خود مورد لعن و طعن امیرمؤمنان(ع) واقع شدند، سنجیده‌تر رفتار می‌کرده است و به‌غیر از نهی از نمازگزاردن در مسجد او، از جانب آن حضرت نکوهش دیگری درباره وی نقل نشده است. مطابق نقل‌های تاریخی، شبث بن ربعی بانی یکی از مساجد ملعونه کوفه است که امیرمؤمنان(ع) مردم را از نماز گزاردن در آن‌ها منع فرموده بود.

شبث بن ربعی پس از شهادت امیرمؤمنان علی(ع) جزو اصحاب امام حسن مجتبی(ع) شد. معاویه می‌دید با خلافت امام مجتبی(ع) عملیات روانی موفق او در رویارویی با امیرمؤمنان(ع)، بی‌حاصل می‌شود و احتمال توجه مردم به شام و امام مجتبی(ع) می‌رود، سعی در براندازی خلافت آن حضرت با بهره‌گیری از خیانت رجال و سرشناسان کوفه از راه ترور و حذف فیزیکی کرد. در این راستا معاویه جاسوسانی را نزد چهار تن از اشراف کوفه از جمله شبث بن ربعی فرستاد و وعده داد هرکدام که امام حسن(ع) را به قتل برسانند، 200 هزار درهم پاداش و ازدواج با دختر معاویه و فرماندهی یکی از لشکرهای شام در انتظار خواهد بود. اقدام خائنانه معاویه مؤثر واقع شد و روزی امام مجتبی(ع) در حین نماز از سوی فرد ناشناسی هدف نیزه قرار گرفت، اما به سبب آن‌که آن حضرت در زیر لباس خویش زره پوشیده بود، توطئه قتل امام(ع) ناکام ماند. هرچند عامل یا عاملان این توطئه در تاریخ ناشناس مانده‌اند، اما با توجه به نوع موضع‌گیری و فرصت‌طلبی‌های منحصر به فرد شبث بن ربعی، می‌توان احتمال داد که وی در این توطئه دست داشته باشد.

شبث بن ربعی پس از صلح امام مجتبی(ع)، با معاویه بیعت کرد و همچنان موقعیت خود را به‌عنوان یکی از مشایخ و اشراف قبایل کوفه حفظ کرد.

پس از مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید و در پی آن عدم‌بیعت حضرت امام حسین(ع) با یزید و هجرت آن حضرت به مکه، خبر ایستادگی امام(ع) در برابر خلافت غاصبانه یزید به کوفه رسید. کوفیان که از تسلط شامیان و تحقیر خود به تنگ آمده بودند، بهترین فرصت را برای بیرون آمدن از این موقعیت و قرار گرفتن در سایه حکومت برترین و شایسته‌ترین کس در دعوت از امام حسین(ع) یافتند. از این‌رو با ارسال پی در پی نامه‌هایی که بعضا دارای چندین امضاء بود، از آن حضرت دعوت به‌عمل آوردند تا به کوفه بیاید و مردم کوفه با بیعت و اطاعت خود، در راه آرمان‌های حضرتش جانفشانی کنند.

موج گسترده دعوت از حضرت ابا عبدالله(ع)، حتی اشراف قبایل و کسانی که سابقه خیانت و کوتاهی نسبت به امیرمؤمنان(ع) و امام مجتبی(ع) را داشتند نیز در بر گرفت. شبث بن ربعی در زمره هفت تن از اشراف کوفهاست که آخرین نامه دعوت را به سوی امام حسین(ع) فرستادند. یزید، عبیدالله زیاد حاکم بصره را با حفظ سمت به فرمانروایی کوفه برگزید و مأموریت یافت تا پیش از رسیدن امام حسین(ع) به کوفه برود و مسلم بن عقیل را که به نمایندگی آن حضرت در کوفه حضور داشت به قتل رسانده و این شهر را تحت کنترل درآورد، شبث بن ربعی از نخستین کسانی است که با شکستن عهد و پیمان خود با امام حسین(ع) به‌سوی عبیدالله زیاد شتافت و در زمره خواص او درآمد. به هنگام قیام مسلم بن عقیل، این شبث بود که همراه گروهی دیگر از اشراف خائن کوفه به خواست عبیدالله زیاد موجب پراکندگی مردم از گرد مسلم شد و چون مسلم و یاران باقی‌مانده‌اش به قصر ابن‌زیاد هجوم آوردند، شبث بن ربعی در رأس عده‌ای به‌شدت با مسلم جنگید.

هنگامی که عبیدالله زیاد کوفیان، در رأس آنان اشراف قبایل مقیم شهر را به کربلا اعزام می‌داشت، شبث بن ربعی که می‌دانست جنگیدن با امام حسین(ع) می‌تواند موقعیت او را تهدید کند، تمارض کرد و بدین‌وسیله می‌خواست از حضور در کربلا معذور باشد، اما عبیدالله عذر وی را نپذیرفت و او مجبور شد به کربلا بیاید. شبث بن ربعی که تا روز ششم محرم از رفتن به کربلا طفره می‌رفت، سرانجام از سوی عبیدالله زیاد به فرماندهی یک‌هزار نفر وارد کربلا شد و به عمر سعد پیوست. وی در روز عاشورا فرماندهی پیادگان سپاه عمر بن سعد را برعهده داشت.(16) پیش از وقوع جنگ در روز عاشورا، حضرت امام حسین(ع) در احتجاجاتی که در حقانیت خویش و بی‌وفایی و خیانت کوفیان بیان داشت، از جمله فرمود: «ای شبث بن ربعی و ای حجار ابن ابجر و ای قیس بن اشعث و ای یزید بن حارث! مگر شما به من ننوشتید که میوه‌ها رسیده و باغ‌ها سرسبز شده و تو بر لشکر آماده خود وارد می‌شوی؟» به روایتی آن‌ها پاسخ دادند ما چنین نکرده‌ایم. امام(ع) در پاسخ فرمود: سبحان الله به خدا قسم شما نوشتید. به نقلی دیگر تنها قیس بن اشعث در پاسخ گفت: ما نمی‌دانیم و نمی‌فهمیم تو چه می‌گویی، فقط یک راه داری و آن این‌که به فرمان پسرعمویت یزید درآیی.(17)


[ شنبه 89/10/4 ] [ 7:14 عصر ] [ م حجت ]

در هر برهه‌ای از تاریخ اسلام، چهره‌های سیاسی و سیاستمدارانی چندچهره وجود داشته‌اند که با موضع‌گیری‌های خاص خود در روند تحولات و حوادث تأثیرگذار بوده و بعضا باعث انحراف و تغییر شرایط در جهت منافع خویش بوده‌اند. مورخان با بررسی نقش و موقعیت این «سیاسی‌کاران» چهار تن را به‌عنوان برجسته‌ترین و زیرک‌ترین و به تعبیری برترین سیاستمداران تاریخ اسلام معرفی کرده‌اند: معاویه بن ابی‌سفیان، عمرو بن عاص، مغیره بن شعبه ثقفی و زیاد بن ابیه؛ اینان به دهاه‌العرب مشهورند. این چهار تن هر چند به سبب عدم پایبندی به ضوابط و قیود شرعی و اعتقاد به آن‌چه در دنیای معاصر «ماکیاولیسم» خوانده می‌شود، توانستند جریان تاریخ را به نفع منافع شخصی و حزبی (بنی‌امیه و در مقیاس بزرگتر، اشرافیت قریش) تغییر دهند، از دید عموم شیعه و برخی از واقع‌بینان اهل تسنن بدنامانی تلقی می‌شوند که به‌خاطر دنیای خود، آخرت بسیاری را بر باد دادند. در میان چهره‌های سیاسی برجسته و تأثیرگذار نام شبث بن ربعی ریاحی جز برای آنان‌که با تاریخ صدر اسلام سر و کار دارند و با موشکافی به حوادث آن دوره می‌نگرند، ناشناخته است. وی که در این مقاله زوایای رنگارنگ زندگی سیاسی‌اش بررسی می‌شود، به‌مراتب از آن چهار چهره پیش‌گفته، سیاسی‌کارتر و مکارتر است. این‌که چرا نام شبث‌بن ربعی در زمره داهیان عرب در تاریخ اسلام ثبت نشده، شاید یکی به سبب روش منافقانه و متلون او باشد که با وجود تغییر پی در پی موضع سیاسی، در هر موقعیتی وجهه خویش را در میان مردم حفظ می‌کرده و به همین دلیل او را به‌عنوان سیاستمدار زیرک تلقی نکرده‌اند. دیگر این‌که ممکن است مورخان، مراد از «دهاه‌العرب» را کسانی گرفته باشند که در عرصه سیاست به مقام و منصب‌های بزرگی دست یافته‌اند و چون شبث بن ربعی در طول عمر دراز سیاسی‌اش هیچ‌گاه منصب برجسته سیاسی نداشته؛ لذا در شمار داهیان عرب نامیده نشده است.

به نقل طبری، مورخ مشهور، شبث بن ربعی که از قبیله بزرگ بنی‌تمیم بود، در دوران جاهلیت فردی سرشناس به‌شمار می‌رفت. با توجه به ارزش‌های جاهلی که اعتبار و امتیاز افراد در قبایل به دارا بودن یک یا چند خصلت شیخوخیت (ریش‌سفیدی)، شجاعت، سخاوت و سخنوری بود، شبث باید از برخی از این خصایل برخوردار می‌بوده که جزو سرشناسان قبیله به‌شمار آمده است.

وی از اصحاب رسول خدا(ص) خوانده نشده و این امر نشان‌دهنده آن است که اگرچه طبق شواهد باید در عصر آن حضرت، مسلمان شده باشد، به حضور پیامبر اسلام(ص) نرسیده و لذا افتخار صحابی بودن حضرتش را نیافته است؛ با این حال، در کتب رجالی در شمار اصحاب امیرالمؤمنین علی(ع) به حساب آمده است.

در پی ارتحال وجود مقدس رسول خدا(ص) و غصب خلافت و در نتیجه انتشار خبر کنار نهاده شدن وصی و خلیفه آن حضرت در شبه‌جزیره، افراد فرصت‌طلب و قبایلی که متأثر از هیبت اسلام و اقتدار پیامبرش، این آیین را پذیرفته بودند، فرصت را برای رسیدن به مطامع خویش و بازگشت به جاهلیت مناسب دیده و جریان گسترده‌ای از ارتداد را در دارالاسلام پدید آوردند. ازجمله این افراد زنی به نام «سجاح» از قبیله بنی‌تمیم بود که ادعای پیامبری کرد و بسیاری از قبیله وی و برخی قبایل دیگر به او پیوستند. در فتنه‌ای که سجاح به‌پا کرد، شبث بن ربعی به او پیوست و مؤذن وی شد.    
جالب بودسجاح که قصد تصرف مدینه را داشت، شنید در یمامه (واقع در شرق شبه‌جزیره) کسی دیگر نیز ادعای پیامبری کرده است. لذا به سوی یمامه راند، اما توسط پیامبر دروغین دیگر یعنی مسیلمه کذاب اغفال گشت و به همسری او درآمد و درنتیجه قوای آن‌ها یکی شد. خالد بن ولید، فرمانده اعزامی خلیفه اول پس از جنگ و گریزهای سخت، سرانجام موفق به شکست و قتل مسیلمه شد و سجاح پس از اسارت و توبه، نزد قبیله‌اش بازگردانده شد. در جریان سرکوبی سخت و کشتار مرتدان، شبث بن ربعی که سخنگوی سجاح بود، معلوم نیست چگونه از آن معرکه جان سالم به‌در برد. فقط نوشته‌اند که دوباره مسلمان شد و در بنی‌تمیم به موقعیت خود بازگشت.

از شبث بن ربعی در فاصله سرکوبی مرتدان تا دوره خلافت عثمان بن عفان خبر درستی در دست نیست. در این مدت و به هنگام خلافت عمر بن خطاب شهرهای کوفه و بصره بنا گردید و بسیاری از مردم به این شهرهای نو بنیاد مهاجرت کردند. ازجمله بیشتر بنی‌تمیم به بصره رفتند و اندکی ازجمله شبث بن ربعی راهی کوفه شدند.

در اواخر خلافت عثمان، شهرهای مهم عالم اسلام که سرشناس‌ترین و برجسته‌ترین رجال مسلمان را در خود جای داده بود، یعنی کوفه، بصره و فسطاط در مصر و مدینه (مرکز خلافت) بر ضد سیاست‌های نابخردانه خلیفه و اعمال تبعیض‌ها و هتک‌حرمت‌ها قیام کردند و از هر یک گروهی به نمایندگی مردم این شهرها به مدینه آمدند تا با خلیفه اتمام حجت کنند. در حالی‌که اکثریت قاطع مردم کوفه به عملکرد خلیفه معترض بوده و 200 تن از سرشناسان آن‌ها به رهبری مالک‌اشتر به مدینه رفته بودند، شبث بن ربعی از معدود افرادی بود که حامی عثمان به شمار می‌رفتند. وی در ایام محاصره خانه عثمان ازجمله کسانی بود که به او کمک می‌رساندند.

در پی قتل عثمان و به خلافت رسیدن امیر مؤمنان علی(ع) و استقرار آن حضرت در کوفه پس از جنگ جمل، شبث بن ربعی جزو اصحاب امیرالمؤمنین علی(ع) شد. در صفین و پیش از آغاز جنگ، امیرالمؤمنین(ع) او و بشیر بن عمرو بن محصن انصاری و سعید بن قیس همدانی را نزد معاویه فرستاد تا وی را از سرکشی و جنگ و به هدر دادن خون مسلمانان بازدارند. شبث بن ربعی در سخنانی معاویه را در امر خونخواهی عثمان به چالش کشید و به‌گونه‌ای با او برخورد کرد که موجب خشم معاویه و اخراج آن‌ها شد. هنگام وقوع جنگ، شبث توسط امیرمؤمنان علی(ع) به فرماندهی قوم بنی‌حنظله منصوب شد، اما پس از نیرنگ معاویه و عمرو بن عاص در به نیزه کردن قرآن‌ها، شبث به جرگه کسانی پیوست که خواهان متارکه جنگ و آتش‌بس بودند.

با پیدایش خوارج، شبث بن ربعی به آن‌ها پیوست و به فرماندهی سپاه خوارج نیز رسید و در روستای نهروان که محل اجتماع و اعلام موجودیت خوارج بود، مستقر شد و به نقل طبری، اول کسی است که «حروریه» یعنی خوارج را موجودیت بخشید.با این حال، روایت شده شبت توسط عبدالله بن کواء یشکری به فرماندهی خوارج منصوب شد و تا پیش از وقوع جنگ نهروان خوارج در فرمان او بودند.

ادامه دارد 


[ جمعه 89/10/3 ] [ 2:22 عصر ] [ م حجت ]

ابراهیم (پسر مالک اشتر) سرهاى بریده ابن زیاد و سران دشمن را براى مختار فرستاد. مختار در حال غذا خوردن بود که سرهاى بریده دشمنان را در کنار وى به زمین ریختند.

مختار گفت :
- سر مقدس حسین علیه السلام را هنگامى که ابن زیاد غذا مى خورد نزدش آوردند، اکنون حمد و سپاس خداوند را که سر نحس ابن زیاد در هنگام غذا خوردن نزد من آورده شده است !
در این هنگام ، مار سفیدى در میان سرها پیدا شد و درون سوراخ بینى ابن زیاد رفت و از سوراخ گوش او بیرون آمد، و این عمل چندین بار تکرار شد!
مختار پس از صرف غذا برخاست و با کفشى که در پایش بود به صورت نحس ابن زیاد زد، سپس کفشش را نزد غلامش انداخت و گفت :
- این کفش را بشوى که آن را بر صورت کافرى نجس نهادم !
مختار سرهاى نحس دشمنان را براى محمد حنفیه در حجاز فرستاد.
محمد حنفیه نیز سر ابن زیاد را نزد امام سجاد علیه السلام فرستاد، امام علیه السلام در آن هنگام مشغول غذا خوردن بودند، فرمودند:
- روزى که سر مقدس پدرم را نزد ابن زیاد آوردند او غذا مى خورد. از خداوند خواستم ، مرا زنده نگهدارد تا سر بریده ابن زیاد را در کنار سفره غذا بنگرم . خداوند را سپاس که اکنون دعایم مستجاب شد.


[ چهارشنبه 89/10/1 ] [ 5:12 عصر ] [ م حجت ]
<   <<   11   12   13   14      >
درباره وبلاگ
پیوندهای روزانه
موضوعات وب