سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاه هشتم

شیطان
اندازه یک حبّه قند است
گاهی می افتد توی فنجانِ دلِ ما 
حل می شود آرام آرام
بی آنکه اصلا ً ما بفهمیم
و روحمان سر می کشد آن را
آن چای شیرین را 
شیطان زهرآگین ِدیرین را
آن وقت او
خون می شود در خانه تن
می چرخد و می گردد و می ماند آنجا
او می شود من

عرفان نظر اهاری 


[ سه شنبه 90/1/16 ] [ 6:32 عصر ] [ م حجت ]

روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد ... 

یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای! 

یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت! 

یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد! 

یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!! 

یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت! 

یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد! 

یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند! 

یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است! 

یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!! 

سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد...!

 


[ دوشنبه 90/1/15 ] [ 5:52 عصر ] [ م حجت ]

وقتی ایه توبه نازل شد ابلیس به آواز بلند یاران خودرا فراخواند .وقتی همه جمع شدند گفت این آیه نازل شده با وجود چنین نویدی از جانب خدا چه کنیم ؟ هرکس طرحی داد تا اینکه یکی از یارانش گفت :من این کار را بر عهده می گیرم ،گفتند چگونه ؟گفت"

آرزوی دراز دردل انسان قرار می دهم تا توبه را به تاخیر اندازد وچون مرتکب گناه شد توبه را از یادش می برم . 


[ یکشنبه 90/1/14 ] [ 10:24 عصر ] [ م حجت ]

زندگی با همه وسعت خویش محفل ساکت غم خوردن نیست

 حاصلش تن به قضا دادن و اقسردن نیست 

اضطراب وهوس دیدن و نادیدن نیست 

زندگی خوردن و خوابیدن نیست

 زندگی جنبش جاری شدن است

 زندگی کوشش و راهی شدن است از تماشاگه آغازحیات تا به جایی که خدا می داند.

 زندگی چون گل سرخی است پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف، 

یادمان باشد اگر گل چیدیم، 

عطر و برگ و گل و خار، 

همه همسایه دیوار به دیوار همند. 


دکتر علی شریعتی


[ شنبه 90/1/13 ] [ 9:26 صبح ] [ م حجت ]

یکی از مردان خدا گفته:سه مسئله از سه کتاب از کتاب های فقه خواندم و همین سه مسئله مرا کافی است:

اول:در کتاب نکاح دیدم که ازدواج با دو خواهر در یکوقت جایز نیست.
چون فهمیدم که دنیا و آخرت دو خواهرند بین این دو جمع نکردم و یکی را اختیار نمودم.

دوم:در کتاب طلاق خواندم با زنی که پیغمبر طلاق داد نباید ازدواج کرد.
چون دیدم پیغمبر دنیا را سه طلاقه کرده او را به زنی نگرفتم.

سوم:در کتاب خرید و فروش دیدم گندم را چون به گندم فروشند باید هردو به یک اندازه باشند و زیادی یک طرف حرام است.
لذا به اندازه عمر روزی طلب می کنم که مازاد حرام است.


[ پنج شنبه 90/1/11 ] [ 11:41 صبح ] [ م حجت ]
<   <<   41   42   43   44   45   >>   >
درباره وبلاگ
پیوندهای روزانه
موضوعات وب