نگاه هشتم


http://media.isna.ir/content/Multimedia_pics_1390_2_Isi_39.jpg/6

اگر از علما دور شویم کار ما از علاج گذشته است...

مقصود از عالم ،عالم بالله است نه معمم!

آیت الله بهجت(ره)


[ سه شنبه 92/10/24 ] [ 3:34 عصر ] [ م حجت ]

Inline image 3




لَوْ أَنَّ أَشْیاعَنا وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ عَلَى اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِى الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الُْیمْنُ بِلِقائِنا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا    :
اگر شیعیان ما ـ که خداوند آنها را به طاعت و بندگى خویش موفّق بدارد ـ در وفاى به عهد و پیمان الهى اتّحاد واتّفاق مى‌داشتند و عهد و پیمان را محترم مى‌شمردند، سعادت دیدار ما به تأخیر نمى‌افتاد و زودتر به سعادت دیدار ما نائل مى‌شدند.
Inline image 2

[ شنبه 92/10/21 ] [ 3:41 عصر ] [ م حجت ]

یعقوب ترین چشم جهان قسمت ما باد

چون یوسف گمگشته ی ما یوسف زهراست …

یا اباصالح ادرکنی


[ جمعه 92/10/20 ] [ 7:26 عصر ] [ م حجت ]

فکرم همه‌جا هست، ولی پیش خدا نیست

سجاده زردوز که محراب دعا نیست


گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟

اندیشه سیال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!


از شدت اخلاص من عالم شده حیران

تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست!


از کمیتِ کار که هر روز سه وعده

از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست


یک‌ذره فقط کُندتر از سرعت نور است

هر رکعتِ من حائز عنوان جهانی‌ست!


این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟

چندی‌ست که این حافظه در خدمت ما نیست


ای دلبر من! تا غم وام است و تورم

محراب به یاد خم ابروی شما نیست


بی‌دغدغه یک سجده راحت نتوان کرد

تا فکر من از قسط عقب‌مانده جدا نیست


هر سکه که دادند دوتا سکه گرفتند

گفتند که این بهره بانکی‌ست، ربا نیست!


از بس‌که پی نیم‌وجب نان حلالیم

در سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست


به به، چه نمازی‌ست! همین است که گویند

راه شعرا دور ز راه عرفا نیست!


شاعر: سعید طلایی

 


[ چهارشنبه 92/10/18 ] [ 10:18 صبح ] [ م حجت ]


پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد.

آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند.

یک ماه بعد، مربی نزدپادشاه آمد و گفت که یکی ازشاهین‌ها تربیت شده و آماده شکاراست اما نمی‌داند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخه‌ای قرار داده تکان نخورده است.

 این موضوع کنجکاوی پادشاه رابرانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند.

اما هیچکدام نتوانستند.

روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد …

پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد.

صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پروازمعجزه‌گر شاهین را نزد اوبیاورند.

درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتنداوست که شاهین را به پرواز درآورد.

پادشاه پرسید: «تو شاهین را به پرواز درآوردی؟

چگونه این کار راکردی؟

شاید جادوگر هستی؟

شاورز گفت: سرورم، کارساده‌ای بود، من فقط شاخه‌ای راکه شاهین روی آن نشسته بود بریدم.

شاهین فهمید که بال دارد وشروع به پرواز کرد.



[ دوشنبه 92/10/16 ] [ 3:26 عصر ] [ م حجت ]
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
درباره وبلاگ
پیوندهای روزانه
موضوعات وب