سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاه هشتم

برخی افراد تصور می کردند که شاید فیلسوف بزرگی چون علامه طباطبایی کمتر به زیارت برود، روزی در سفر مشهد یکی از حاضرین از علامه پرسید: شما هم به حرم می روید؟
علامه پاسخ داد: «آری»
آن فرد پرسید: آیا شما هم مثل عامه مردم ضریح حضرت را می بوسید؟! 
علامه فرمود: « نه تنها ضریح، خاک و تخته در حرم را و هر چه متعلق به اوست می بوسم. »

یشان هر ساله به مشهد مشرف می شد حتی در پنج شش ماه آخر عمر با همه کسالتی که داشت به مشهد مشرف شد. یکی از بستگان نزدیک ایشان می گفت: « با آغوش باز با آن کهولت سن و کسالت، جمعیت را می شکافت و با علاقه ضریح را می بوسید و توسل می جست که گاهی به زحمت او را از ضریح جدا می کردیم... »
او می گفت: 
« من به حال این مردم که این طور عاشقانه ضریح را می بوسند، غبطه می خورم.... »

ک بار علامه می خواستند به روضه رضوی علیه السلام مشرف شوند. به ایشان عرض شد: « آقا! حرم شلوغ است؛ وقت دیگری بروید! » فرمودند: 

« خوب، من هم یکی از شلوغ ها! » و رفتند. مردم هم که ایشان را نمی شناختند تا راهی برایشان بگشایند و در نتیجه، هر چه سعی کردند دستشان را به ضریح مبارک برسانند، نشد و مردم ایشان را به عقب هل دادند.
وقتی بازگشتند، اطرافیان پرسیدند: « چطور بود؟» فرمودند: « خیلی خوب بود! خیلی لذت بردم! »


[ شنبه 90/6/19 ] [ 11:35 صبح ] [ م حجت ]

میرزا جواد ملکی تبریزی فرزند ملک التجارتبریزواستاد اخلاق امام خمینی، دوسال درخدمت استادش آخوند ملاحسینقلی همدانی بود .روزی به او گفت من درسیر وسلوک به جایی نرسیدم .استاد از اسم ورسم او پرسید واو با تعجب گفت مرا نمی شناسید ؟! من جواد ملکی تبریزی  هستم .استاد پرسید :شما با فلان ملکی ها بستگی دارید ؟میرزا که انها را افراد شایسته ای نمی دانست از آنها انتقاد کرد .

استاد گفت :هروقت توانستی کفش آنها را که بد میدانی ،پیش پایشان جفت کنی من خود سراغت خواهم آمد !

میرزا از فردا درمحلی پایین تر از بقیه می نشیند .کم کم آن طلبه هایی را که خوب نمی دانست مورد تفقد ومحبت خود قرار داد وحتی کفششان را جلوی پایشان جفت می کند وبا رسیدن این خبر به تبریز از آن طایفه رفع کدورت می شود .ومیرزا نیز به آنجا میرسد که باید ...

آری کشتن نفس اولین قدم درراه رسیدن به تکامل است .

حائلی نیست میان من واو جز من ومن  


[ سه شنبه 90/6/15 ] [ 8:9 صبح ] [ م حجت ]

علامه طباطبایی می‎فرمودند: «همه امامان علیهم السلام لطف دارند، اما لطف حضرت رضا علیه‎السلام محسوس است.» و در نقلی دیگر، بیان می‎کردند: «همه امامان معصوم علیهم السلام رئوف هستند، اما رأفت حضرت امام رضا علیه السلام ظاهر است.»

و نیز می‎فرمودند: «انسان هنگامی که وارد حرم رضوی علیه السلام می‎شود، مشاهده می‎کند که از در و دیوار حرم آن امام رأفت می‎بارد.»

ایشان وقتی به مشهد، مشرف می‎شد، از وی تقاضا می‎کردند که در خارج از مشهد چون طُرقبه و ... به دلیل اعتدال هوا، سکونت داشته باشند و گهگاهی برای زیارت مشرف گردد. ایشان ابداً قبول نمی‎کرد و می‎فرمود: «ما از پناه امام هشتم به جای دیگری نمی‎رویم.»

زمانی نویسنده مشهوری بوسیدن ضریح امامان علیهم السلام و این قبیل احترام نهادن‎ها را تشنیع می‎کرد. وقتی سخن او را به مرحوم علامه در حرم رضوی علیه السلام عرض کردند، ایشان فرمود: «اگر منع مردم نبود، من از دم مسجد گوهرشاد تا ضریح، زمین را می‎بوسیدم.»

و روزی در صحن حرم امام رضا علیه السلام شخصی به علامه [که اصلاً اذن نمی‎داد کسی دست ایشان را ببوسد] عرض کرد:«از راه دور آمده‎ام و می‎خواهم دست شما را ببوسم.» علامه فرمود: «زمین صحن را ببوس که از سر من هم بهتر است!»

 

 

 


[ یکشنبه 90/6/13 ] [ 8:38 صبح ] [ م حجت ]

شخصی نزد همسایه اش رفت و گفت: گوش کن! می خواهم چیزی برایت تعریف کنم.
دوستی به تازگی در مورد تو می گفت....

همسایه حرف او را قطع کرد و گفت: 
- قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذرانده ای یا نه؟

- کدام سه صافی؟
- اول از میان صافی واقعیت. آیا مطمئنی چیزی که تعریف می کنی واقعیت دارد؟

-نه. من فقط آن را شنیده ام. شخصی آن را برایم تعریف کرده است.

- سری تکان داد و گفت: پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذرانده ‏ای. مسلما چیزی که می خواهی تعریف کنی، حتی اگر واقعیت نداشته باشد، باعث خوشحالی ام می شود.

- دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند. بسیار خوب، پس اگر مرا خوشحال نمی کند، حتما از صافی سوم، یعنی فایده، رد شده است. آیا چیزی که می خواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم می خورد؟

- نه، به هیچ وجه!

همسایه گفت: پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحال کننده است و نه مفید، آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی...

 

 


[ شنبه 90/6/12 ] [ 12:25 عصر ] [ م حجت ]

خدای مهربان درحدیث قدسی می فرماید :

کیست که درسختی ها وگرفتاری هایش به من امید بسته ومن امیدش را قطع کرده باشم ؟

کیست که درکارهای بزرگش به من امیدوار گشته ومن امیدش را از خود بریده باشم ؟

من آرزوهای بندگانم را نزد خود محفوظ داشتم اما آنان به حفظ ونگهداری من راضی نگشتند .آسمان ها را از کسانی که از تسبیح وستایش من خسته نمی شوند (ملائک) پرکردم وبه آن ها دستو ردادم هیچ گاه درهای میان من وبندگانم را نبندند ،ولی آنها به سخن من اعتماد نکردند !

مگر آن بنده نمی داند که چون مصیبت وحادثه ای اورا درهم کوبید ،کسی جز به اذن من  نمی تواند آن را از او بردارد ؟پس چرا از من رویگردان است ؟؟

من درپرتو جود وکرم آنچه را از من نخواسته بود به او دادم،سپس از او گرفتم ،اما او ازمن نخواست که نعمتش رابرگردانم واز غیر من درخواست کرد !آیا او تصور می کند که پیش از خواستن به او دادم اما اگر از من بخواهد به او پاسخ نمی دهم ؟

مگر من بخیلم که بنده ام مرا بخیل می پندارد ؟آیا امیدواران نمی ترسند از یان که به غیر من امید داشته باشند اگر همه اهل آسمان وزمینم به من امید بندند وبه هریک به اندازه آنچه دیگران آرزو کردند بدهم به اندازه عضو مورچه ای از دارای ام کاسته نگردد .وچگونه کاسته شود ا زمُلکی که اختیارش با من است ؟

پس بدا به حال کسی که نافرمانی ام کند واز من پروا نداشته باشد !


[ پنج شنبه 90/6/10 ] [ 9:46 صبح ] [ م حجت ]
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >
درباره وبلاگ
پیوندهای روزانه
موضوعات وب