سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاه هشتم

بوی گلهای بهشتی زفضا می اید            عطزر فردوس هم آغوش صبا می آیا

نوگل مصطفوی زینت باغ علوی                مظهر پنچ تن آل عبا می آید

شکفتن پنجمین گل باغ عصمت وطهارت مبارک باد


[ یکشنبه 88/5/4 ] [ 11:41 صبح ] [ م حجت ]

خدایا برمحمد وآل محمد درود فرست ،وهنگامی که تورا میخوانم دعایم را بشنو ووقتی صدایت میکنم ندایم را بشنو وچون با تو مناجات میکنم به من روی آور من به سوی تو فرار کرده ام ودر برابر تو ایستاده ام در حالی که به حال پریشانی وتضرع وزاری در پیشگاهت هستم وبه ؟آنچه نزد توست امید دارم وتو از دلم آگاهی حاجتم را میدانی وباطن مرا میشناسی ....

فرازی از مناجات شعبانیه

این مناجات از زبان امیر امومنین نقل شده وتنها مناجاتیست که همه ائمه به خواندن آن مداومت داشته اند وجادارد که ماهم بعنوان شیعه آنان هرروز با آن انس گرفته ودر معانی بلندش تدبر کنیم

راستی چه عواملی سبب میشود خدای سمیع وشنوا دعای مارا نشنود که امام از خدا میخواهد با رفع آن موانع  صدای مارا بشنود ؟

چه عواملی سببمیشود هنگام دعا خدا به ما رو نکند ؟بلکه پشت کند ؟

چه زیباست که انسان از بیم خدا به خدا پناه اورد ؟ بسان کودکی که گاه از خوف تنبیه مادر به آغوش پر مهر او پناه میبرد

باز هم بیشتر دراین دعا بیندیشیم


[ یکشنبه 88/5/4 ] [ 11:31 صبح ] [ م حجت ]

ماه زیبای رجب به پایان رسید . فصل یا من ارجوه وزیارت شیرین رجبیه به پایان رسید  ماه اعتکاف وپناه بردن به خانه خدا

ماه خدا ، ماه رحمت و...

خدا میداند آیا باز هم توفیق درک زیباییهای این ماه را خواهیم داشت ؟ آیا باز هم میتوانیم زبان به دعاهای زیبای  رجبیه باز کرد ؟راستی آیا با این اعمال ناقص از رجبیون شدیم ؟

راستی چه عمر زود میگذرو وناگهان چه زود دیر میشود !

ازفردا با فرازهایی از مناجات  روح بخش شعبانیه  در خدمتتان خواهم بود امید که با بهره گرفتن از روزهای خوب خدا خود را برای درک مهمانی الهی وشبهای بی نظیر قدر آماده کنیم


[ شنبه 88/5/3 ] [ 9:31 عصر ] [ م حجت ]

راستی آیا تاکنون خدا را به خاطر نعمت عظیم بعثت پیامبر سپاس گفته ایم ؟ آیا قدر این نعمت عظمی را که اگر نبود .... !میدانیم ؟


[ دوشنبه 88/4/29 ] [ 9:59 صبح ] [ م حجت ]

در گریز از صدای "ب"

راهش را یاد گرفته ام همین که صدای "ب" می اید سرم را  میکنم توی لجن .خیلی سخت نیست جوری سرم گرم میشود که بو وگندش را اصلا نمیفهمم.کرم هب بچه قورباغه ها وزغ ها یبزرگ ،بقیه آنها که سرشان را مثل من کرده اند تو .کم که  نیستیم . اهالی مانداب ! خیلی زیادیم تا چشم کار میکند وگوش میبیند ... اهالی مانداب!

خودت که بهتر میدانی از همه آن چه آفریده ای عاقل ترم زرنگ تر !تا حس میکنم که نزدیک است که بگویی بخوان ،نزدیک است که صدا برسد ،که نسیم بوزد ،که باد بر شانه های من فرود آید ،سرم را میکنم آن تو !زرنگی را سیر میکنی ؟ میدانم که صدا به آنجا نمیرسد وگرنه کرم ها کرم نمیشدند واین همه وزغ!؟

میخواهی بگویی "بخوان "ومن پیش از ان  که واژه  را تمام کنی در آغاز کلمه ات میگریزم . پی ام میگردی که مبعوثم کنی وهمه غارهای تنهایی از حضورم خالی اند .حرایی نیست که بشود مرا در ان برانگیخت

عنکبوت هیاهو برسر در همه تنهایی های من  تار تنیده است ومن روزهاست ،سالهاست به نام آن که مرا آفرید هیچ نمیخوانم

******

تلفن !حرف میزنم ساعتها با یکی که اصلا برایم مهم نیست چه میگوید حتی مهم نیست چه میگویم حرفهایی که نمیخواهیم بزنیم از هردری .حرفهایی که برای نشنیدن صدای "ب"  خوب اند .

پیتزا رستوران کافه سوپر ... تنوع زیاد شده اصلا همین که پای قفسه ها بایستیم وهمه را ببینیم ویکی را انتخاب کنیم خودش کلی از وقت را گرفته .میشود لیس زدن بستنی وگاز زدن بلال را بیشتر طول داد .جوکهای بیشتری گفت .خیلی کارها میشود کرد من که دیگر مثل قدیم ها ساده تنیستم که یک جا بنشینم تا آن حزن عمیق مثل مه بیاید وروی دلم را بگیرد وبعد ... من دیگر خیلی کارها بلدم

کنار جوی ها ورودها پی نگاه خیره ی من به زلال آب میگردی تا آن تلنگر بزرگ را به روحم فرود آری ؟ من که گفتم زرنگ شده ام کنار رودخانه فقط اجاق میسازم گوشت کباب میکنم وبه دندان میکشم زلال آب ؟من واقع گرا شده ام رها از این حس های شاعرانه

منتظری من با حسرت به کوره های بی سرانجام نگاه کنم واز شوق رفتن پر شوم تا بگویی چی گم کرده ام ؟ نه ! گذشت آن روزها !

من حالا در ابتدای کوره راه می ایستم وبه بنگاهی محل میگویم :چقدر خرج برمی دارد اگر بخواهم سنگها را از این راه باریک بالا ببرم ؟ آن بالا میخواهم ویلا بسازم !

منتظری دلم تنگ شود ،بغضم بگیرد ،اشکم بریزد ،سرم را بکوبم به دیوار وبنالم :

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان

قال ومقال عالمی میکشم از برای تو ؟

این کارها قدیمی بود من اصلا نمیگذارم دلم تنگ شود برای چی الکی ناله کنم ؟من خودم شده ام قال ومقال عالم راحت ! دیگر لازم نیست چیزی را بکشم .شدم خودش .شیرجه زدم تویش .تا ته ته !زور است ؟ نمیخواهم رنج بکشم .میدانم که شنیدن آغاز رنج است " ای انسان تورنج میکشی به سوی من رنج کشیدنی !" (انشقاق آیه 6)

پس نمیخواهم بشنوم .همین جا مطلب را روشن کنم میخواهم دانه تو ی خاک باشم وهمان جا بگندم در آمدن از خاک سخت است رنج دارد به همین دلیل من هوس آفتاب وعطش نسیم را در خود کشته ام دست از سرم بردارید .

من خودم نگاری شده ام که نگو ونپرس .هی میروم مکتب وهی خط مینویسم به همه میگویم "دنیا یعنی همین ! مکتب وخط وغمزه واین چیزها قدیمی شده ! حالا اگر سیر نمیشوید ومرتب حس میکنید چیزی کم است لابد کم خط مینویسید بیشتر بروید مکتب !نفس عمیق بکشید دوش آب سرد بگیرید سعی کنید به خرافاتی مثل غمزه والهام واین حرفها فکر نکنید "

****

وباز تو مرا مبعوث میخواهی !بر انگیخته !رسول اقلیم کوچک خودم وباز من میگریزم از تمام آنچه مرا به نام تو میخواند من میترسم من از لرزش بعد از فرود واژه میترسم .

از حرا فرود آمد به خانه رفت گفت : "برد بیاورید تا خود را بپوشانم " میلرزید ومی لرزید ،چنان که بید ردر باد . باز صدایش کردی : " ای جامه به خود پیچیده !برخیز !"

من میترسم از لرزش بعد از فرود واژه میترسم .از این که  دیگر نگذاری لای جامه های به خود پیچیده ام بمانم از این که بخواهی برخیزم من میخواهم بخوابم لای لایه هایم .من از برخاستن میترسم

تو مرا مبعوث میخواهی بر انگیخته ! رسول اقلیم کوچک خودم ! ومن میگریزم از تمام آن چه مرا به نام تو میخواند

از کتاب "خدا خانه دارد" خانم فاطمه شهیدی


[ دوشنبه 88/4/29 ] [ 9:56 صبح ] [ م حجت ]
<   <<   41   42   43   44   45   >>   >
درباره وبلاگ
پیوندهای روزانه
موضوعات وب