نگاه هشتم |
خوشا از دل نم اشکی فشاندن [ چهارشنبه 90/9/9 ] [ 7:48 عصر ] [ م حجت ]
میرزا خلیل طبیب اهل کربلا و ساکن این شهر بلا به مدت پنجاه سال بود که نمازصبحش را در حرم با صفای سلطان کربلا اقامه می کرد ؛ وی در یکی از شبهای جمعه که در حرم بیتوته کرده بود نزدیک به اذان صبح به خواب رفته و در رویایی شیرین ، یک جوان اعرابی ( اعرابی = دهاتی ) را مشاهده می کند که بعد از ورود به حرم به ضریح مقدس عرض ادب کرد و گفت : السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین در این لحظه میرزا مشاهده می کند که شش گوشه ی حرم شکافته شده و نوری از ضریح به بیرون ساطع شده و فرمود : السلام علیکم و رحمة الله و برکاته و سپس وجود مطهر امام حسین (ع)جوان را در آغوش گرفته و مورد نوازش و مرحمت قرار می دهد. میرزا با صدای اذان صبح حرم از این خلصه ی شیرین و شگفت انگیز به خود آمده و متحیر که تعبیر این رویای صادقه چه بوده نگاهش به درب حرم افتاده و مشاهده می کند که همان جوان وارد صحن حرم شد و سلام داد و سپس وارد حرم شد. بعد از ورود آن جوان به داخل حرم ، میرزا موفق به مشاهده ی باقی ماجرا نمی گردد تا اینکه بعد از خروج جوان اعرابی از داخل حرم سریعا خود را به او رسانده و ماجرای حادث شده را تعریف و حکمت و تعبیر آن رویای رمز آلود را از آن جوان جویا می گردد. جوان اعرابی حکمت آن رویا را اینگونه بیان می کند : پدر و مادری دارم پیر و فرسوده که به دلیل عشق و علاقه ی وافر آنان به امام حسین (ع(می بایست در هر شب جمعه یکی از آن دو را به دلیل نداشتن مرکب و سوار ، سوار بر دوش خود کرده و تا حرم که فاصله ی آن با منزل 10 فرسخ است با پای پیاده حمل نمایم ؛ این هفته که نوبت پدرم بود ، مادرم بنای ناسازگاری گذارد که من هم بایستی همراه با پدرت رهسپار زیارت ابا عبدالله الحسین گردم ؛ به ایشان گفتم مادر جان این هفته نوبت پدر است اما ایشان قبول نکرده و بیان داشت که به دلم گذارده اند که تا هفته ی دیگر در قید حیات نیستم لذا باید مرا نیز با خود ببری. از این رو فی الفور پدرم را به حرم رسانده و با رجعت به منزل ، مادرم را نیز تا حرم بر دوش خود حمل نمودم ؛ هنگامی که وارد حرم شدم از آنجایی که به شدت خسته و بی حال بودم وقتی به امام حسین (ع)عرض سلام و ادب کردم ، ایشان نیز آنگونه که در رویا دیدی جواب مرا دادند . . . . . حسین جان ... بی امتحان جواب سلام مرا بده رسوا شود این " دل سیاه " اگر امتحان کنی ... از تو به خدا دلبــــر محبوبتـــری نیست از من به خــــدا " نوکر معیوبتـــری " نیست [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 9:47 عصر ] [ م حجت ]
امروز اولین روز سال قمری است .سالی که آغازی حسینی وپایانی علوی دارد .امروز به رحمت بی شائبه خدا به بندگان گریز پا وکنهکارش فکر می کردم .به بندگانی چون من ! به اینکه او چقدربه فکر ماست وما چه غافل !به او که هرروز نسیم های رحمتش را به زندگی ما می وزد وما از آن می گریزیم . سال را با محرم حسینش آغاز می کند شاید با دوماه گریه برحسین طعم بندگی را بچشیم وحسینی شویم .دوماه برای صفایافتن سینه فرصت خوبی است .محرم وصفر تمام می شود وما باز به شیطان برمی گردیم . ایام فاطمیه وگریه بربنده پاکش را می آورد وباز بارش رحمت الهی بر دل سیاه من وما ! باز غبار وغفلت وفراموشی و... وباز بازگشت خدای مهربان به بنده اش روزهای زیبای ماه رجب وشعبان ورمضان .سه ماه برای تذکر ویاد آوری ،عرفه برای جاماندگان وغدیر وباز .....گویا مهربانی خدادست از ما برنمی دارد وما ... راستی چقدرروح خودرادرمعرض نسیم الیه قرار می دهیم ؟ اشک بر حسین چقدر بیدارمان می کند ؟واین بیداری تا کجای عمر ادامه دراد ؟ کاش بتوانیم حسینی زندگی کنیم وحسینی بمیریم وکاش فرداهم شهامت ولیاقت زیارتش را داشته باشیم و... [ یکشنبه 90/9/6 ] [ 4:2 عصر ] [ م حجت ]
امام رئوف، علی ابن موسی الرضا علیه السلام فرموده اند: محرم ماهی بود که در دوران جاهلیت، خونریزی در آن را حرام می دانستند اما در این ماه، خونِ ما حلال شمرده شد؛ حرمتِ ما هتک شد؛ فرزندان و زنانِ ما به اسیری گرفته شدند؛ آتش در اموال ما افکنده شد؛ و هر آنچه داشتیم به تاراج برده شد؛ و در مورد ما پاسِ حرمتِ رسول الله نگهداشته نشد...
[ شنبه 90/9/5 ] [ 2:26 عصر ] [ م حجت ]
عقل شخص کامل نمیشود مگر در او ده امتیاز باشد:
1- امید بخیر و نیکى او برود.
2- از شر او در امان باشى.
3- کار خوب کم دیگران را زیاد مىانگارد.
4- و کار خوب زیاد خود را کم میشمارد.
5- از تقاضا و درخواست نیاز دیگران خسته نمی شود.
6- و در طول زندگى از دانشجوئى ملول نمی گردد
7- فقر در رابطه با خدا برایش بهتر است از ثروت.
8- خوارى در رابطه با خدا محبوبتر است نزد او از عزت در ارتباط با دشمن خدا.
9- گمنامى برایش لذت بخشتر از شهرت است سپس فرمود اما دهم چه
دهمى. عرضکردند دهمى چیست؟
فرمود دهمى اینست که با هر کس برخورد کرد بگوید او بهتر از من و
پرهیزکارتر است زیرا مردم دو نوعند، یک دسته واقعا بهتر و پرهیزکارتر از اویند و
یک دسته بدتر و پستتر. وقتى شخصى را دید که از او بدتر و پستتر است
بگوید شاید خوبى او در باطن است و این پنهان بودن خوبیش به نفع اوست و
خوبى من آشکار است که این به ضرر من است اما وقتى کسى را دید که از
او بهتر و پرهیزکارتر است در مقابلش تواضع می نماید تا به او برسد اگر چنین
بود مقامى ارجمند یافته و واقعا خوب شده و به نیکى یاد مىشود و برتر از
اهل زمان خویش میگردد [ پنج شنبه 89/11/14 ] [ 9:41 صبح ] [ م حجت ]
|
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian skin ] |